اسلایدر

داستان شماره 2220

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 2220

داستان شماره 2220

 

این مأموریت را تا پایان دنیا به تو واگذار کردم


بسم الله الرحمن الرحیم

و الّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذّنوب الّا اللّه…)؛ پرهیزکاران کسانی هستند که هرگاه مرتکب گناه و کار زشتی شدند یا به نفس خود ستم کردند، به یاد خدا میافتند، برای گناهان خود طلب آمرزش میکنند و (می دانند) جز خدا هیچ کس نمیتواند گناهان خلق را بیامرزد.(سوره آل عمران،آیه135)
وقتی آیه فوق نازل شد، شیطان نگران شد و به فراز یکی از کوههای بلند مکه رفت و با صدایی بلند فریاد زد و یاران و فرزندان خود را طلبید.
تمام آنان به دور او اجتماع کردند و علت ناراحتی و دعوت او را پرسیدند.
گفت: خداوند چنین آیهای بر پیامبر نازل کرده و به مردم گناهکار وعده داده است که به وسیله توبه گناهانشان را بیامرزد. در نتیجه تمام زحمات ما به هدر میرود.
شما را دعوت کردم تا بدانم کیست که در برابر آن چاره اندیشی کند؟!
یکی از آنان گفت: با دعوت انسان به گناههای متنوع اثر این آیه را خنثی میکنیم.
ابلیس گفت: ما نمیتوانیم در این کار کاملاً موفق شویم.
هر کس پیشنهادی داد، اما شیطان همه را رد کرد و نپذیرفت. بعد از مشورت فراوان شیطان، کهنه کاری به نام «وسواس خناس» پیش آمد و گفت: این مشکل را من حل میکنم.
شیطان گفت: چگونه؟!
خنّاس گفت: انسان را با وعدههای شیرین و آرزوهای طولانی به گناه آلوده میکنم، پس استغفار، توبه و بازگشت به سوی خدا را از یاد آنان میبرم.
شیطان این پیشنهاد را با خوشحالی پذیرفت و او را در آغوش کشید و پیشانی او را بوسید و گفت: «این مأموریت را تا پایان دنیا به تو واگذار کردم



[ پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395برچسب:داستانی قرآنی, ] [ 11:21 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]